۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

در پاسخ به سوءتفاهمات مطلب "خاتمی: تاختن یا نواختن"


در واکنش به نوشته قبلی من "خاتمی: تاختن یانواختن"، واکنش های متعددی پیش آمد که گاه از حیطه ادب خارج بود. البته بعضی از واکنش ها کاملا مودبانه بوده و به نویسندگان آن کامنت ها و دیدگاه هایشان احترام گذاشته و سپاسگزاری می کنم. بیان برخی نکات مثبت از کارنامه خانمی می تواند مورد مخالفت منطقی و محترمانه دیگران باشد و هیچ شکی در آن نیست.


لذا در تکمیل (نه اصلاح) مطلب پیشین، مواردی را متذکر می شوم:
نوشته من با این عبارت شروع شده بود:
در اینکه «ای کاش این سیستم حکومتی اسلامی وجود خارجی نداشت» شکی نیست.
فکر می کنم چارچوب کلی نوشته از این جمله، واضح و مبرهن باشد.
من نیز مانند بسیاری ترجیح می دادم یک سیستم حکومتی سکولار دموکراتیک بر کشورمان حاکم بود.

ولی چه من و شما بخواهیم و چه نخواهیم، این سیستم، سکولار و دموکراتیک نبوده و مبتنی بر ولایت فقیه است که مورد انتقاد و مخالفت بسیاری از ماست.

من به ملاعمر طالبان و مصباح یزدی احترام می گذارم چرا که صریح و بی پرده در مورد این سیستم حکومتی اسلامی صحبت می کنند که در آن، دموکراسی و مردم نقشی در حکومت ندارند و همه امور توسط امیر یا رهبر تعیین تکلیف می شوند. آنچه که این اشخاص بطور علنی و بدون تعارف بیان می کنند چهره واقعی اسلام و حکومت اسلامی است که با تفسیر های دیگر و رنگ و لعاب دادن به آن، نمی توان ماهیت آن را تغییر داد. چیزی که عده ای، از جمله خاتمی، سعی در زیبا نشان دادن 
آن دارند که خلاف واقعیت است.

آنچه در نوشته پیشین مورد توجه من بوده و هست، نشان دادن تفاوت های او و دیگران است، نقش مذهب نبوده و نیست.

من مانند عده زیادی (و صد البته بر خلاف عده دیگری) موافق خشونت و کشتار و انقلاب و انتقام نیستم.
هر انقلابی، همان گونه که همه ما تجربه آن را از سی و سه سال پیش داریم، تلفات انسانی و مادی و معنوی بسیار داشته و کشور را دهه ها به عقب می راند. تا همین لحظه نیز در حال تاوان دادن تبعات انقلاب پیشین بوده و هستیم و حتی بسیاری از انقلابیون وقت، چه آنهایی که به قدرت رسیدند و چه آنها که نظاره گر بودند، از کرده خود نادمند.
من شخصا ترجیح می دهم یک دگرگونی از درون بدون کشتار و تلفات انسانی، مادی و معنوی رخ دهد و تغییراتی به منظور داشتن یک جامعه مدنی واقعی، در اسرع وقت بوجود آید، گرچه بعید می دانم این اتفاق بیفتند.

من از هرگونه تغییر مثبتی که به نفع ایرانیان (علی الخصوص مردم داخل ایران) باشد استقبال می کنم، این تغییرات می تواند توسط هر حزب و گروهی اعمال شود. این موارد می تواند تغییرات اقتصادی، درآمدی، کاهش تورم، احترام بین المللی، وضع معیشتی، بهداشتی، تحصیلی و ... باشد.
متقابلا از هرگونه تغییر منفی (مانند تحریم های کمر شکن اخیر) که فشار آن مستقیما روی عامه مردم وارد می شود، ابراز انزجار می کنم. هیچ ایرانی از اینکه ایرانیان تحقیر شده و تحت فشار باشند، خوشحال نمی شود. من و شما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم.

انتظار یک انقلاب یک شبه، براندازی سریع، چشمداشت به حمله نظامی و دموکراسی به بار آمده با تانک و مسلسل، معقول و منطقی به نظر نمی رسند. کسانی که این ادعا ها را داشته و دارند، هر سال در رسانه های خود آرزو می کنند نوروز بعدی در وطن باشند و این آرزو بیش از سه دهه است که محقق نشده است.

خاتمی چه سوپاپ اطمینان و ضامن بقای حکومت در دوره خویش باشد یا نباشد، کارهایی کرد که با دیگران متفاوت بود که در نوشته پیش به بعضی از آن موارد اشاره کردم.

تاکید مکرر می کنم که تغییر سیستم حکومتی فعلی به یک سیستم فراگیر دموکراتیک سکولار، آرزوی قلبی من نیز می باشد. نوشتن متن قبلی و فعلی، نشان از حمایت من از این سیستم نبوده و نیست و من در چارچوب وجودی حکومتی که هم اکنون در قدرت است، فقط به نقد و مقایسه پرداخته ام و لاغیر.

از همان دوستان محترمی که اکثرا خارج از ایران هستند می پرسم، دیدگاه دیگران به شما و جوی که در زمان خاتمی نسبت به ایران و ایرانی در خارج از کشور حاکم بود، چه تفاوتی با زمان حال دارد؟
پاسخ به این سوال ربطی به مذهبی بودن حکومت ایران و روحانی بودن خاتمی نداشته و صرفا از بعد سیاسی اجتماعی به آن می نگریم.

برخی، کل کارنامه خاتمی را خیانت قلمداد می کنند که باعث شد سقوط نظام به تاخیر افتد (گرچه جدول زمان بندی مشخصی برای این سقوط وجود ندارد) و برخی دیگر، این کارنامه را مثبت ارزیابی می کنند.

در زمان خاتمی، تمرین دموکراسی کردیم، حتی اگر دروس ابتدایی دموکراسی باشد، حتی اگر بیان این را وقاحت بنامید، من نمی توانم آن را انکار کنم.

خوشبختانه نویسنده این متن، نه از بورسیه ایجاد شده در زمان خاتمی استفاده کرده و نه هرگز در مکان دولتی مشغول بکار بوده است. شغلی آزاد و تخصصی فارغ از تمام قید و بندهای سیاسی داشته و دارد.
هرگز در اتریش نبوده و با امکانات خویش در جایی غیر از اتریش زندگی می کند، پس مدیون خاتمی نبوده و نیست.
در وسع خود، از امکانات رفاهی خود ساخته بهره مند بوده و برعکس گفته شخصی که مرا "خود ارزان فروش" نامیده، خودم را نفروخته ام. شاید مثل "کافر همه را به کیش خود پندارد" در اینجا مصداق داشته باشد. دیگران را طوری می بینیم و قضاوت می کنیم که خود را !!

شاید مایه افتخار و مباهات اینجانب باشد که به دلایلی، القاب "مزدور خارج از کشور و وطن فروش" نیز از سوی رسانه های حکومتی نثار بنده شده است،  (سندش موجود است !) همان گونه که شما نیز بنده را با القابی مشابه مورد التفات قرار می دهید.

بسیاری از همان "فعالان سیاسی آواره" خارج از کشور(بقول همان دوست کامنت گذار)، پس از سالها انتظار و آرزو، در زمان خاتمی با امنیت کامل به ایران رفته و برگشتند، کافی است دوستان و آشنایان و همفکران خود را مرور کنید تا به صحت این گفته پی ببرید.

در مورد قتلهای زنجیره ای، فرموده اند "برادرانه رتق و فتق کرده و چاره ای جز بر ملا نمودن آن نداشتند"، به آسانی می توانستند همان عوامل قتلها را سر به نیست کرده، هم کشته شدگان و هم عوامل کشتار، همگی شهدایی قلمداد شوند که توسط عوامل استکبار جهانی و صهیونیسم به درجه رفیع شهادت رسیده اند، همان طور که این سناریو بارها و بارها توسط رژیم انجام شده بود.  پس با این گفته شما موافق نیستم.

به انشای بچه گانه خاتمی در سازمان ملل در مورد گفتگوی تمدن ها اشاره کرده اند که هیچ کس آن را جدی نگرفت، متحیرم که این چگونه جدی نگرفتنی بوده که همه اعضای سازمان ملل به احترامش برخاستند و دست زدند و با اکثریت قاطع اعضای سازمان ملل متحد، سال 2001 بعنوان سال گفتگوی تمدن ها نامیده شد و دفتری با همین عنوان در سازمان ملل تاسیس گردید. مطمئنا شما این اختیار را دارید که قلب واقعیت کنید و وارونه ببینید و من باز این وارونه دیدن شما را محترم می دانم و باز به خود حق نمی دهم که شما را با ناسزا و تمسخر بنوازم، برعکس شما که بنده را این گونه نواخته اید.
.
در جایی دیگر به تعریف و تمجید خاتمی از لاجوردی، جلاد اوین و نیز انقاد او از برخی معترضین و دانشجویان اشاره شده است.
بنده به کرات از در متن خویش به اشتباهات و نکات منفی او اشاره کرده ام و این موارد نیز جزو همان نکات منفی غیر قابل انکار است ولی ادبیات خاتمی متفاوت از احمدی نژاد و اشخاصی مثل اوست که مخالفانش را اراذل و اوباش بنامد.

فرموده اند: "کسی میتواند رهبر یک حرکت دموکراتیک باشد که خود به این ارزش ها پایبند باشد"
صحبت از معصوم و قدیس بودن او و بری بودنش از هرگونه اشتباه نیست، او نیز یک انسان و جائز الخطاست و در قالب اعتقاد به ارکان حکومت جمهوری اسلامی، رئیس جمهور شد، من بر آن نیستم که اشتباهات و گفته های نادرست او را پنهان یا بقول آن دوست، ماست مالی کنم.
او کسی بود که قبل از ریاست جمهوری، در زمان وزارت ارشادش، آزادی بیشتری به نویسندگان و فیلم سازان و هنرمندان داد که آثارش هنوز باقی است و زمانی که او را محدود کردند، چون نمی توانست پایبند به ارزشهای مورد نظر خویش باشد، استعفا داد.
اگر ایشان و بعضی دیگر، همه و همه کارهای خاتمی را فریب مردم ایران و جهانیان می نامند، من ترجیح می دهم با تکیه به دیدگاه های خویش و دیدن نیمه پر لیوان (و در عین حال، عدم انکار نیمه خالی لیوان) خود را فریب خورده بنامم.
.
افزایش بودجه شصت برابری سپاه و بسیج توسط خاتمی، ادعایی است که سندی برای آن وجود ندارد، عملی که توسط احمدی نژاد شاید بیشتر از آن انجام شد و قدرت ماورایی بیشتری به آنها داده شد.
افزایش رسمی بودجه آنها، قراردادهای میلیاردی و حتی واگذاری پروژه ها با ترک مناقصه به آنها، گواه این ادعاست که در رسانه های رسمی داخل کشور نیز به آنها اشاره شده و می شود.

خاتمی، روحانی است و اکثر دیدگاه هایش را بر اساس بینش مذهبی خود ارائه می دهد، گر چه سعی می کند دیانتش را کمتر خرج سیاستش کند. او معتقد به ارکان نظام است. او بر آن است که چهره ای زیبا، دلفریب و مهربان از اسلام ارائه کند یا به اصطلاح آن را بزک کند در حالی که ریشه عمده مشکلات از قوانینی است که 1400 سال پیش (اگر حتی بپذیریم که داستان ها و روایات و احادیث نقل شده صحت دارند) وضع شده اند و در قرن بیست و یکم کاربردی ندارند و تاریخ مصرفشان گذشته است.

بیان عبارت فوق به معنای اهانت به متدینین نیست، اشاره به عدم کارکرد آن، در سیستم حکومتی است نه در زندگی شخصی افراد با هر گرایش و مذهبی که دارند.

شاید برآیند ریاست جمهوری 8 ساله او بود که آشفتگی های اخیر ایران به تاخیر افتاد و در صورت نبود او، این جریان تسریع می شد و سوپاپ اطمینانی بود که در اوج فشار عمل کرد و فشارها را کاست.
فشارها کاسته شد و برای مدت محدودی طعم شیرینی حس شد که فاصله بسیار داشت با طعم اصلی دموکراسی، هر چه بود، شیرین بود برای من و بسیاری، هر چند بسیار کوتاه و کم.
نقد های بسیاری بر او رواست و کسی منکر آنها نیست همان گونه که کارهای مثبت او نیز قابل انکار نیست.
حامد راد

پی نوشت1:
کامنتی که بیشتر بر اساس آن، این متن نوشته شد به شرح زیر می باشد:
متاسفانه بعد از ان دود و دم خاتمی، هنوز هم کسانی پیدا میشوند که خیانت خاتمی به مردم را ماستمالی های اصلاح طلبانه و دموکراتیک میکنند. ماستمالی جنایات انجام شده در زمان خاتمی و دفاع از این فرد مذبذب و فرصت طلب به وقاحتی فوق العاده نیاز دارد. بسیار متاسفم که میبینم که نویسنده متن فوق بابت افتتاح بورس در اتریش اینطور خود را مدیون این آخوند شارلاتان و شیاد میداند. امیدوارم که روزی نویسنده محترم آنچنان به رفاه برسند، که برای باز شدن باب فلان بورس تحصیلی در کشوری خارجی و امکان تنفس در فضایی دیگر و بدور از خفقان حاکم بر کشور، اینطور خود را ارزان نفروشند.
محض اطلاع نویسنده پست فوق، مطالب زیر را در پاسخ به اهم نکات ذکر شده در ان مقاله میاورم:
۱- مساله به حداقل رساندن بگیر و ببندها در زمان خاتمی.
قبل از اینکه به این مساله بپردازم، لازم است که به اختناق وحشتناک موجود در زمان رفسنجانی اشاره کنم که نهایتا منجر به قتل دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی در رستورانی در برلن شد و پس از حدود
۵ سال از شروع محاکمه، نهایتا دادگاه برلن بدرستی انگشت بر نقش سران نظام ولایی، از جمله، رهبر، رییس جمهور و وزیر اطلاعات وقت هاشمی گذاشت. کار به آنجا رسید که حرف حمله نظامی به ایران مطرح شد، بالاخص که عملیات انفجار خبر در عربستان جان بسیاری از آمریکاییان را گرفته بود.
در چنین شرایطی البته ادامه وضعیت قبلی غیر ممکن مینمود. نظام نیاز به ماسکی زیبا و فریبا برای جهان داشت تا چهره کریه خود را بزک کند و بتواند از تحریمها و حمله نظامی ممانعت نماید. لازم به یاداوری است که آمریکا هم در زمان بیل کلینتون در افکار عمومی جهان محبوب بود و از آنجا که بسیار کمتر از امروز در خاورمیانه درگیر بود، براحتی میتوانست ایران را هدف حمله نظامی قرار دهد.
در داخل ایران هم خفقان و بگیر و ببندها شدید بود. به این ترتیب سازمان امنیت رژیم از شناسایی مخالفان عاجز شده بود. به همین دلیل هم سعید امامی رییس ساواک مخوف آخوندی از شدت خفقان به صدا در آمد و خواستار باز شدن فضا شده بود. البته هدف سازمانهای امنیتی از باز شدن فضا با هدف آزادیخواهان تفاوتی بسیار اساسی دارد. چرا، چون جامعه خفقان زده و بسته جامعه ای بسیار مشکل برای سازمانهای امنیتی است. باز شدن فضا امکان شناسایی و کنترل مخالفان را به سازمانهای امنیتی میدهد.
در چنین فضایی اصلاح طلبان که تماما سابقه اطلاعاتی داشتند پرچم اصلاحات کذایی را بلند کردند. بنابر این کمتر شدن موقت بگیر و ببندها ارتباطی به آقای خاتمی نداشت. این کار را ساواک آریامهری هم برای شناسایی فعالین سیاسی انجام میداد و زمانی که آنها را شناسایی میکرد، دوباره با ایجاد خفقان فضا را میبست. پیشنهاد میکنم که کمی صبر کنید، تا اصلاح طلب شدن احمدی نژاد را هم ببینید.

۲- مساله بعدی که نویسنده محترم به ان اشاره نموده اند، مساله "آشکار شدن قتلهای زنجیره ای" است. دوست عزیز، مردم ایران با قتلهای زنجیره ای که قاتلان انهم هیچگاه معلوم نمیشدند آشنا بود. هیچکس هم ادعای حکومت مبنی بر دست داشتن اپوزیسیون رژیم یا آمریکا را در قتلها و انفجارها نمیپذیرفت. باور عمومی بدرستی این بود که حکومت در این قتلها و انفجارها دست دارد. از آنجا که مافیای خط امام، نیاز به سواری گرفتن از مردم داشت، چاره ای جز مطرح کردن این قتلها نداشت. منتهی از آنجا که خود این آقایان هم درگیر قتلها و جنایات "نظام مقدس ولایی" بودند، به همان سرعتی که مساله قتلها را مطرح کردند، به همان سرعت هم با تهدید حریف مبنی بر افشاگری قتلهایی که بدست مافیای اصلاح طلب در دوران طلایی !!! انجام شده، پا پس کشیدند و به توصیه "پدرانه" رفسنجانی، پدر خوانده نظام مافیایی ولایی، "فتیله" بحث را پایین کشیدند و مساله قتلهای زنجیره ای را با خوشی و خرمی، برادرانه ماستمالی کردند.

۳- از افزایش ارج و قرب ایرانی در جهان سخن گفته اید. دوست عزیز، در دوران خاتمی، بسیاری از فعالان سیاسی آواره شدند. ان چیزی که ارج و قربش زیاد شد، ایرانی نبود، بلکه نظام ولایی بود که به دروغ و فریب خود را نظامی اصلاح پذیر و در مسیر اصلاحات معرفی میکرد. خاتمی با این کار عمر نظام ولایی را بیشتر کرد. شکی نیست که حامیان استعماری دو خرداد که برای بازگشت نظام آخوندی به جامعه جهانی، کیسه ها دوخته بودند، از هیچ نوع حمایتی کوتاهی نکردند. اما سهم مردم ایران از دوران آقای خاتمی، شناسایی بیشتر مخالفان توسط ساواک آخوندی، و در نتیجه، قتلهای زنجیره بهترین فرزندانش توسط ساواک آخوندی و نهایتا سرکوب و زندانی شدن دانشجویان و آوارگی آنها در جهان بوده است.
انشای بچه گانه خاتمی در سازمان ملل هم البته از مواردی بود که حامیان استعماری دو خرداد خیلی روی ان مانور دادند، اما هیچ ازادیخوه واقعی، تز "گفتگوی تمدنها" را از رییس جمهور رژیمی که با مردم و دانشجویان خود با زبان چماق صحبت میکند، جدی نگرفت.

۴- فرموده اید که دموکراسی یک شبه ایجاد نمیشود. باید اضافه کنم که دموکراسی بدست یکمشت چماقدار هم ایجاد نمیشود. کسی میتواند رهبر یک حرکت دموکراتیک باشد که خود به این ارزش ها پایبند باشد. تاریخچه خط امام و جنایتکاران خط امامی خود مملو از نقض جدی حقوق بشر در زمان قدرتشان بود. این جماعت انقلابی را که به قصد آزادی و دموکراسی انجام شده بود، به مسلخ دیکتاتوری و ارتجاع بردند. یادتان نرود که ایران در اواخر "دوران طلایی !!! امام"، به عنوان کشوری منزوی و بدترین ناقض حقوق بشر معرفی شد. البته هدف باند خط امام هم نه رسیدن به دموکراسی، بلکه سواری گرفتن از مردم برای رسیدن به مناصب قدرت و متعادل کردن کفه قدرت به نفع باند خود در جریان سگ دعوا با مافیای مسلط ارزشی ها بود. خاتمی به وضوح هدف خود را "تثبیت نظام" اعلام کرد که صد البته با دموکراسی و آزادی فرسنگها فاصله دارد. تعاریف مشمائز کننده اش از لاجوردی جنایتکار و نام بردن از دانشجویان مبارز و ازادیخوه کشور به عنوان مشتی "اراذل و اوباش" که البته نیاز به بازگویی ندارد.

۵- فرموده اید که خاتمی با اعمالش برای کشور هزینه ایجاد نمیکرد. لابد شما فریب جامعه ایران، شرکت در سرکوب دانشجویان، فریب افکار عمومی جهان، قتلهای زنجیره ای و ماستمالی کردن ان و هزارها مورد دیگر را "هزینه" برای کشورمان نمیدانید. خاتمی راه جامعه ایران را برای رسیدن به دموکراسی و آزادی دور کرد و به قول مرحوم پروانه فروهر، "قهر بزرگ" ملت ایران را با نظام ولایی شکست.
بهتر بود میفرمودید که خاتمی چهره نظام ولایی را بزک میکرد، که در اینصورت با شما موافق بودم. متاسفانه همین عمر اضافه ای که خاتمی برای نظام کثیف جمهوری اسلامی خرید، سبب بالاگرفتن تضادهای نظام و قدرت گیری سپاه پاسداران در عرصه سیاسی و بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط آنها شد. آقای خاتمی بودجه سپاه و بسیج را
۶۰ برابر کرد و نسبت به پیشروی آنان در سیاست، سکوت پیشه کرد. تصرف کلیه اهرمهای قدرت در کشور توسط سپاه پاسداران و روی کار آمدن بالمال دولت آقای احمدی نژاد، نتیجه منطقی اصلاحات کذایی خاتمی است.

پی نوشت 2:
ترجیح می دهم این جوابیه را در خودنویس ننویسم، چرا که آقای نیک آهنگ کوثر(که همواره مورد احترام من بوده و هستند) یا همکارانشان، یک طرفه و بدون اطلاع نویسنده نسبت به افزودن پی نوشت اقدام می کنند
"*نویسنده محترم به نقش مجمع تشخیص مصلحت را اشاره نکرده است. "
شاید، بعنوان مثال، شخصا علاقه ای به اشاره به مجمع تشخیص مصلحت نداشته ام و این حق من نویسنده است که به آن اشاره کنم یا نه.
وقتی عبارت "مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس" اضافه می شود، فکر می کنم حق مطلب ادا شده و نیازی به افزودن توضیح دیگر نمی باشد، این موارد با نام "خودنویس" تضاد دارد چرا که تبدیل به "دیگرنویس" می شود.
آقای کوثر چند روز پیش در مصاحبه با کانال من و تو به این مطلب اشاره کردند که برخی کنترل ها اعمال می شود که برداشت من از این کنترل ها، عدم تایید عبارات دور از ادب بود.
در حالی که کامنت های کاملا مودبانه من نویسنده متن، توسط همکاران خودنویس تایید نمی گردد، کامنت زیر تایید شده است:
اینها را همه نوشتی سنگر گرفتنش در مستراح سازمان ملل را ننوشتی ! با این عمل نقشه های کلینتون عامل صهیونیزم و استکبار جهانی را نقش بر آفتابه کرد.
مگر اینکه پس از نشر این نوشته، همه یکباره تایید شوند.

خاتمی: تاختن یا نواختن


سخن عمده من با کسانی است که همواره نقاط منفی را می بینند و قضاوت می کنند و فقط در تلاش برای کوبیدن افراد هستند.
گرچه عده ای نیز هستند که فکر می کنند تنها راه اثبات وجود، مخالفت با هر کس و هر چیز است، شاید اگر همه بر خاتمی می تاختند، همین دوستان! کمپین حمایت از خاتمی راه می انداختند تا این گونه باز مخالفت کنند.








در این نوشته بر آن نیستم که از خاتمی دفاع کنم، آنچه در نظر دارم، یادآوری و نقد کارها، نکات مثبت و منفی اوست.

در اینکه "ای کاش این سیستم حکومتی اسلامی وجود خارجی نداشت" شکی نیست، ولی واقعیت انکارناپذیر این است که وجود دارد و همه ما در قالب وجودی این حکومت، نقد کرده و می نویسیم.
آنچه مرا بر آن داشت این سیاهه را بنویسم، یادداشت های تبریک تولد عده ای برای خاتمی و نیز واکنش عده ای دیگر علیه این تبریک ها بود.

در نظام جمهوری اسلامی ایران، روحانیت نقش عمده ای از ابتدای انقلاب داشته و دارند.
به جز بنی صدر و احمدی نژاد، بقیه روسای جمهور همه روحانی بوده اند.
خاتمی نیز روحانی است ولی دلیلی بر این نیست که همه آنها مانند هم رفتار کرده و واکنش های مشابهی را در داخل و خارج از کشور بر انگیخته باشند.
بگیر و ببند های زمان صدارت هاشمی رفسنجانی و نیز خامنه ای، در زمان خاتمی به حد اقل رسید.
آشکار شدن قتل های زنجیره ای در زمان ریاست جمهوری خاتمی، که از قبل از آغاز به کار او شروع شده بود، دلیلی بر این نشد که آن را پنهان و یا به اصطلاح ماست مالی کند، برای اولین بار در طول حکومت جمهوری اسلامی، یک رئیس جمهور، جنایاتی را که محصول یک وزارتخانه تحت مسئولیت او بود افشا و علنی کرد و مسئولیت آن را صادقانه به عهده گرفت.

حمایت قاطع رای دهندگان به خاتمی، پتانسیلی را برای او ایجاد کرد که حتی رسانه ملی نظام نیز از او به عنوان رئیس جمهور منتخب یاد می کرد، پتانسیلی که او می توانست از آن به بهترین شکل استفاده کند ولی جسارت و شجاعت کافی را نداشت و این فرصت را از دست داد که باعث روی گردان شدن عده ای از حامیان او شد.

زیرساخت های بنیادین کشور در زمان خاتمی تقویت شد، روزنامه ها آزاد تر بودند و شاید بتوان گفت جزو معدود دفعات آزادی مطبوعات در طول تاریخ یک صد سال گذشته بود.
کتاب ها، فیلم ها و آثار موسیقی متعددی که سالهای قبل انتشار آنها ممنوع بود و نیز بعد از خاتمی نیز ممنوع شد، در زمان او اجازه نشر یافتند.

با اینکه قیمت فروش نفت نسبت به نرخ پیش بینی شده در بودجه پایین تر آمد، ولی در پایان دوره صدارت او، صندوق ذخیره ارزی پر بود (بر عکس فروش گران نفت و درآمد هنگفت حاصل از فروش آن در دوره احمدی نژاد، با این تفاوت که به گفته خود مقامات، در حال حاضر صندوق ذخیره ارزی کاملا خالی است).
ارج و قرب ایرانی بودن در جهان در زمان خاتمی به شدت افزایش یافت. می توان سخنرانی تاریخی او در سازمان ملل که در آن، سال 2001 را سال گفتگوی تمدن ها نامید که از طرف سازمان ملل نیز تایید و با حمایت قاطع و تشویق نمایندگان کشورهای جهان روبرو شد را با سخنرانی های احمدی نژاد مقایسه کرد که برای صندلی های خالی ایراد می شد تا تفاوت این دو را بهتر حس کرد.

طی سفری که به اتریش داشت، بورسیه ای برای دانشجویان ایرانی ایجاد شد که تنی چند از دوستان نویسنده این متن، از آن زمان مشغول تحصیل در آن جا شدند و ماندند.

در تولید گندم به خودکفایی رسیدیم و جشن ملی برگزار شد، موضوعی که متاسفانه با عدم حمایت دولت بعدی، از بین رفت و دوباره وارد کننده گندم شدیم.

در زمان خاتمی و در پی سیاست خارجی مبتنی بر احترام متقابل او بود که مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه آمریکا به دلیل  دخالت کشورش در جریان کودتای 28 مرداد بر علیه مصدق رسما عذر خواهی کرد.
او کسی بود که می دانست چه می گوید، از چه ادبیاتی استفاده می کند و نه تنها گفتار او هزینه ای را برای کشور به ارمغان نیاورد، بلکه بسیاری از مشکلات به وجود آمده از دولت های قبلی را نیز برطرف کرد.
.
واقعیت این است که دموکراسی یک شبه ایجاد نمی شود و نیازمند زمان است.
کسی ادعا نمی کند که دولت خاتمی بهترین بود و مدینه فاضله ساخت و همه ارکان دموکراسی ایران را فراهم کرد.

در زمان مجلس محافظه کار پنجم، اکثر لوایح دولتش رد می شدند و در مجلس اصلاح طلب ششم نیز، لوایح تایید شده مجلس توسط شورای نگهبان از رده خارج می شدند.
در عمل، رهبر، قوه مقننه (دوره پنجم) و قضائیه همه هم و غم خود را بر علیه سیاست های او گذاشته بودند. با تمام این اوصاف، تلاشش را کرد تا بتوانیم تمرین دموکراسی کنیم، هرچند بسیاری از جمله خود من نیز بر این باورم که می توانست بیشتر کار کند و صریح تر عمل کند.

اگر خاتمی کمترین جسارت احمدی نژاد را در مقابل رهبری نظام داشت، می توانست کارهای بیشتری بکند. گرچه شاید در این صورت کارشکنی های وقت، چند برابر شده و فرجه کمترین تغییرات بعمل آمده نیز از او ستانده می شد.

اینها را وقتی بهتر متوجه شده و لمس می کنیم که در آنجا و در داخل گود باشیم و با گوشت و پوست و استخوان، جو موجود را درک کرده باشیم، این سخن من بر علیه دوستان خارج نشین نیست (که خودم نیز اکنون از آن دسته هستم)، چون طبق همان مثل "شنیدن کی بود مانند دیدن" نمی توان آنچه که در داخل ایران می گذرد را به طور کامل از طریق رسانه ها پی گیری، رصد و لمس کرد.

در این چند سال گذشته که من نیز مانند همین دوستان در خارج از ایران هستم، هر از گاهی با بعضی گفتمان ها و موضوعات بحث مواجه می شوم که گویی این دوستان در یک کره دیگر سکونت دارند و بعضی موضوعات مورد بحث، دهه ها قبل مورد بحث و گفتمان درون ایران بوده است و اینک از درجه اعتبار ساقط بوده و سال های دوری است که تاریخ مصرفشان گذشته است، مانند شعار های فراچپی که شاید 40 یا 50 سال پیش توسط تاواریش ها! مطرح می شده و اکنون در قرن بیست و یکم نیز!! بعضا تکرار می شوند. مطمئنا اگر این بحث مورد مثال در داخل کشور انجام شود، شکی ندارم که شنوندگان این جملات قصار به گوینده نگاه خاصی خواهند کرد که همه ما معنی این نگاه ها را نیک می دانیم.

سخن عمده من با کسانی است که همواره نقاط منفی را می بینند و قضاوت می کنند و فقط در تلاش برای کوبیدن افراد هستند.
گرچه عده ای نیز هستند که فکر می کنند تنها راه اثبات وجود، مخالفت با هر کس و هر چیز است، شاید اگر همه بر خاتمی می تاختند، همین دوستان! کمپین حمایت از خاتمی راه می انداختند تا این گونه باز مخالفت کنند.

اگر قصد قضاوت داریم، هر دو وزنه مثبت و منفی را در ترازو بگذاریم نه اینکه چشم بر برخی واقعیت ها بسته و به دیدن کفه منفی ترازو اکتفا کنیم.
برآیند دوره او و دیگران قبل و بعد از او را صادقانه مرور کنیم.

خاتمی پیامبر نبود، بهترین نبود، در کنار پندار، گفتار و کردار نیکش، ضعف بسیار داشت که کسی آنها را انکار نمی کند ولی واقعیت این است که دستاورد 8 ساله ریاست جمهوری او در زمینه های مختلف، قابل انکار و پنهان کردن نیست، حتی اگر به مذاق برخی دوستان و دشمنانش خوش نیاید.