۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

رنجی که خامنه ای برد و کامی که احمدی نژاد













این نوشته عینا از صفحه فیس بوک علی اصغر رمضان پور نقل می شود.
از آنجایی که لینک دادن به فیس بوک در همه سایت ها مقدور نمی باشد، متن فوق را در اینجا می آورم.
همچنین در لینک زیر به منبع اصلی نوشته در فیس بوک دسترسی خواهید داشت.
http://goo.gl/WfreQ



این یادداشت را به سفارش صفحه ناظران بی بی سی فارسی نوشتم اما مسوول صفحه گفته است که لحن آن تند است و باید عوض شود تا قابل چاپ شود اما به نظر من با توجه به این که به نام من چاپ می شود و من یک روزنامه نگار مستقل هستم نیازی به تغییر آن ندیدم. اگر لحن آن تند است بخشیدن از شما. اگر هم تند نیست که خوب نیست. اما به هر حال از نظر دیدن نمونه های سانسوری که به طور طبیعی در رسانه های فارسی کم کم به عنوان معیار پذیرفته شده جالب است.

رنجی که خامنه ای برد و کامی که احمدی نژاد

انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در تابستان آینده شاید تلخ ترین انتخابات برای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی و احتمالا آخرین نمونه تاریخی ولی فقیه، باشد. آقای خامنه ای که فکر می کرد با سرکوب بی رحمانه مردم معترض به تقلب در انتخابات و زنداني كردن رییس جمهور منتخب مردم ، رهبران اعتراضات، فعالان سیاسی و مدنی، روزنامه نگاران، هنرمندان، نویسندگان، شعرا و هر کس دیگر که نیروهای امنیتی اش دستشان برسد ، انتخابات شیریني پیش رو خواهد داشت، حالا دچار کابوس شده است.
حالا دیگر دوران خوش ولایت فقیه به پایان رسیده و مردی که روزی به زور حمایت گروه های فشار حزب الله برای به سکوت کشاندن مراجع واقعی در قم و مشهد خود را مرجع جا زد و ولی فقیه شد، حالا می بیند که همان گروه های فشار حزب الله هم برایش تره خرد نمی کنند.
آقای خامنه ای کارش به جایی رسیده است که برای نباختن به احمدی نژاد در انتخابات باید کاندیداهای مورد حمایت او را رد صلاحیت کند و سلاحی را که در ۳۰ سال گذشته در جمهوری اسلامی علیه اصلاح طلبان و منتقدان حکومت به کار برده می شده، علیه حزب اللهی ها و شبه حزب اللهی های طرفدار احمدی نژاد به کار ببرد. از آن سخت تر و آنچه در اصل این کابوس تیره و تار را برای آقای خامنه ای ترسناک تر کرده این است که ماشین رای سازی و رای شماری وزارت کشور احمدی نژاد که در ۱۳۸۸ به داد آقای خامنه ای رسید، همچنان در دست احمدی نژاد است و آقای خامنه ای ناگزیر است دست بسته و بی چون چرا آن را بپذیرد.
شورای نگهبان که آخرین امید آقای خامنه ای برای دست بردن در ارای اعلام شده از سوی وزارت کشور احمدی نژاد است، شاید بتواند همه هنرش را صرف رد کردن کاندیداهای اقای احمدی نژاد یا کاندیداهای نصفه نیمه اصلاح طلب کند و احتمالا دیگر رمقی برای دست بردن در آرای شمارش شده آقای احمدی نژاد برایش نخواهد ماند.
آقای خامنه ای که عادت کرده است همه نصیحت های عقلای باقی مانده در کشور، از شریک دیرین خودش، اکبر هاشمی رفسنجانی ، ـ که خامنه ای را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی قالب کردـ گرفته تا محمد ملکی، رییس پیشین دانشگاه تهران و فعال حقوق بشر، را نشنیده بگیرد و به تدبیر بی ترمز حسین شریعتمداری و فرزند جوان و کم تجربه خود، مجتبی، یا قدرت امنیتی موهوم محمد نقدی و یاران بسیجی اش یا گزارش های راست و دروغ فرماندهان سپاه دل خوش کند، حالا می بیند که بد جور قافیه را باخته است.
از آن بدتر این كه هنوز هم کابوس سر بر اوردن دوباره مردم در انتخابات رهایش نمی کند. با وجود این که فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی برای آسودگی خاطر آقای خامنه ای وعده داده اند که شورش گرسنگان را سرکوب خواهند کرد اما باز هم خیال او راحت نيست و دست آخر مشاوران امنیتی بیت آقای خامنه ای و اطلاعات سپاه، که این روزها وزارت اطلاعات را از احمدی نژاد اجاره کرده اند، برای بستن آخرین روزنه های حرف زدن از انتخابات، گروهی از روزنامه نگاران جوان و بی گناه و حتی به دور از سیاست را به زندان انداختند.
درست در موقعيتي که این کابوس ها نه شب آقای خامنه ای را رها می کنند نه روز، محمود احمدی نژاد با امید بسیار به سپردن اریکه قدرت در دور آینده ریاست جمهوری به دست یکی دیگر از افراد دارودسته خودش درحال جشن گرفتن بهار است. محمود احمدی نژاد در حالی بهار را پیشاپیش جشن گرفته است که مردم به جان آمده از سیاست های اقتصادی دولت او حتی امسال قدرت خرید آجیل شب عید را هم ندارند و در یک کمپین مدنی با هم قرار گذاشته اند امسال به نشانه اعتراض از خیر خرید پسته کیلویی ۶۰ هزار تومان بگذرند و البته تخمه کیلویی ۲۰ هزار تومان.
دیشب در یکی از شبکه های رادیویی جمهوری اسلامی شنیدم که یکی از شنوندگان رادیو، به شوخی ـ شاید هم جدی ـ در اس ام اسی گفته بود خبر خوب این که قیمت ها امسال نسبت به سال آینده نصف شده است. مطرح شدن چنین شوخی اي در رادیوی دولتی آن هم در وضعيتي که هر گونه سخن گفتن از شرایط بد اقتصادی مشمول سانسور و عقوبت می شود نشانه ای از این است که ممکن است دیگر حتی شعار های عوام گرایانه آقای احمدی نژاد هم توان آوردن گروه های محروم در شهرهای کوچک و روستاها را به پای صندوق های رای نداشته باشد. 
فراموش نکنیم که بنا بر شاخص های جمعیتی رسمی اي که دولت اعلام کرده و بر اساس محاسبات جمعیت شناسان، جمعیت ایران که در زمان برگزاری انتخابات دوم خرداد، یعنی نخستین دوره بر سر کار آمدن محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین، جمعیتی جوان محسوب می شد، اکنون جمعیتی است میانسال. معنای این تحول جمعیتی این است که سهم جمعیت بالای ۲۹ سال در انتخابات افزایش می یابد. به این ترتیب اهمیت درجه اول نسل جوان و جویای کار در انتخابات های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۸ جای خود را به اهمیت نسل میانسال دارای کار و موقعیت اقتصادی مستقل می دهد. به این ترتیب روشن است که ارزیابی های اقتصادی در حال و هوای انتخاباتی تابستان آینده اهمیت بیشتری برای گروه های رای دهنده خواهد داشت. درست در همین شرایط است که نتایج برنامه های اقتصادی آقای احمدی نژاد به موضوع بحث اصلی در انتخابات تبدیل می شود. در چنین موقعیتی روشن است که آقای احمدی نژاد و دارو دسته اش ترجیح می دهند به جای تمرکز ببر ارزیابی های تلخ ازنتایج وعده های اقتصادی که تا به حال داده بودند، بحث را به سوی رویارویی آقای احمدی نژاد با دارو دسته نزدیک به آقای خامنه ای منحرف کنند و از بی اعتباری آقای خامنه ای و تیم سیاسی اش در میان مردم و بدنامی فرماندهان سپاه برای تطهیر خود سود ببرند.
به این ترتیب در حالی که امید چندانی به آمدن چهره های شناخته شده اصلاح طلب یا میانه رو به صحنه انتخابات نیست و حتی احتمال تایید صلاحیت چهره های میانی اصلاح طلب و میانه رو هم اندک است، به نظر می رسد که نزاع اصلی در انتخابات پیش رو میان کاندیدا های متصل به بیت آقای خامنه ای و کاندیداهای مورد حمایت آقای احمدی نژاد درجريان باشد. اما آشکار شدن طلیعه این نزاع به دامن زدن دو برداشت ـ به نظر من نادرست ـ از جدال انتخاباتی محمود احمدی نژاد و علی خامنه ای دامن زده است:
گروهی همچنان کلیشه تکراری جنگ زرگری را به نشانه بی اهمیت دانستن جنگ داخلی در اردوگاه حاکمیت جمهوری اسلامی به کار می برند. این گروه همان طور که اهمیت جناح های اصلاح طلب و میانه رو را در اردوگاه قدرت و در مسیر تحولات ایران نادیده می گرفتند امروز هم اهمیت سهم خواهی نیروهای گرداگرد احمدی نژاد را دست کم گرفته اند.
گروهی دیگر هم تا آنجا این جدال را جدی گرفته اند که می پندارند احمدی نژاد می تواند ـ یا می خواهد ـ خامنه ای را از صحنه به درکند. این گروه تا آنجا پیش رفته اند که حتی سخن از حمایت از احمدی نژاد در این جدال انتخاباتی به میان آورده و امیدوارند احمدی نژاد به نمایندگی از آن ها ترتیب سرنگونی جمهوری اسلامی را بدهد.
شاید این از بازی روزگار باشد که جمهوری اسلامی، که زمانی در دوره رهبری آیت الله خمینی به حمایت توده های مردمي می بالید اکنون ترجیح می دهد در یک انتخابات بی سر و صدا ماجرا را بین نیروهای دور بر رهبری و رییس جمهوری ایران حل و فصل کند و دل به این خوش سازد که از میان بیش از ۵۰ میلیون واجد شرایط رای دادن در ایران بخشی از آن ها را پای صندوق ها بیاورد و به غايله فیصله دهد. اما معلوم نیست ماجرا همان طور که مقامات امنیتی دور ور بر آقای خامنه ای یا رای شماران وزارت کشور احمدی نژاد حساب و کتاب کرده اند پیش برود. صحنه انتخابات در ایران به رغم همه دست کاری ها و به قول جدید تر ها مهندسی انتخابات، در بسیاری موارد به گونه ای دیگر پیش رفته است. 
فضای اجتماعی ایران را به رغم همه سرکوب ها و محدودیت ها نمی توان فضایی مرده و منفعل دانست. در چنین دیکتاتوری هایی، همیشه پشت در خانه ها و در پچ پچه های مردم وحشت زده و به جان آمده از فشارهای اقتصادی و مدنی، حرف ها و زمزمه هایی هست که دیکتاتور و دور بری هایش خیلی دیر می شنوند.

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

خط قرمز ادیان، پرسشگری و تکفیر


در قرن هفدهم، گالیله با توجه به تحقیقات علمی ادعا کرد که بر خلاف ادعای انجیل، زمین مرکز جهان نیست. او به کفر متهم شد تا جایی که بالاجبار گفت: "در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو در آمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم توبه کرده و ادعای واهی حرکت زمین را انکار کرده و آن را منفور و مطرود می نمایم"
سه قرن طول کشید تا کلیسای کاتولیک این واقعیت بدیهی را پذیرفت که زمین مرکز جهان نیست و حکمش را بر علیه گالیله پس گرفت و عذرخواهی کرد.
عبور از خط قرمز ادیان و مذاهب و پرسش گری، همواره با تکفیر و توهین و هتاکی روبرو شده است. این پدیده مختص زمان های دور نیست و در زندگی روزمره فعلی نیز در اقصی نقاط جهان تکرار می شود.
از سهروردی، حلاج، ژاندارک، مارتین لوتر در سالهای دور تا آقاجری و حمزه کشگری (تبعه عربستان سعودی) در سال های اخیر، این چرخه تکفیر و ارتداد چرخیده و قربانی گرفته است.

در این نوشته بیشتر به این موضوع در چارچوب اسلام و ایران پرداخته می شود.
.
.
.
برای استخدام در جایی، ابتدا شرایط را خوانده و سپس آن را امضا می کنیم، این گونه نیست که به کارفرما بگوییم من بعضی شرایط را می پذیرم و برخی را نمی پذیرم. پذیرش همه بندهای قرارداد، شرط استخدام شماست.
این قاعده در مورد دین و مذهب نیز بایستی صادق باشد که نیست.
اکثریت قریب به اتفاق مسلمانی مسلمانان بدون خواندن شرایط آن امضا شده است.
در اغلب موارد حتی نخوانده و امضا نشده، به استخدام افتخاری دین درآمده اند.
مسلمان بودن والدین شرط کافی برای مسلمانی بوده است. در واقع اسلام به طور ژنتیکی به فرد منتقل شده است.
اگر فرد در یک کشور مسیحی متولد می شد، مسیحی می بود، در یک کشور یهودی، یهودی می شد و یا مثلا در هند، هندو.
در حقیقت این جبر جغرافیایی است که اکثرا دین شخص را تعیین می کند.

بیشتر متدینین، حتی به خود زحمت نداده اند تا ادیان دیگر را مطالعه کنند و چشم بسته دین خود را بهترین می دانند و متعصبانه و بی مطالعه سعی در رد سایر ادیان و متقاعد کردن دیگران به پذیرش آنچه که آنها باور کرده اند دارند.
حتی در بسیاری موارد برای محکوم کردن باورهای مخالف خود، دروغ پردازی کرده و به نظرات مخالف انگ می زنند.
در باورهای مورد پذیرش خود، بدهیات مسلم غیر علمی را پذیرفته و توجیه می کنند و در برابر همین باورهای غیر علمی دیگران، با روش های علمی آنها را رد می کنند!

در این زمینه می توان به پذیرش تئوری مهدی موعود توسط شیعیان و رد تئوری سوشیانت زرتشتیان توسط آنها اشاره کرد.

همچنین هستند کسانی که در باطن، به باورهای خود مشکوکند (و یا بعضا مطمئن به اشتباه بودن آنها) ولی از آنجایی که دیگران ساختار شخصیتی آنها را با این باورهای مشکوک شناخته اند و اینان از شکسته شدن این شخصیت هراسان هستند، در ظاهر سعی بر اصرارو توجیه  عقیده ای می کنند که خود آن را باور ندارند.
.
.
.
فکر کردن و سوال کردن، تفاوت عمده انسان با سایر موجودات زنده است.
انسان های اولیه با توجه به اینکه شناخت محدودی از طبیعت و کائنات داشتند، برای ارضای سوالات خود، باورها و ادیان اولیه را بنیان نهادند تا نادانسته های خود را در آنها بگنجانند. پدیده هایی مثل خورشید پرستی، الهه جنگ، زئوس و ...
با پیشرفت دانش و شناخت بیشتر جهان پیرامون، این باورها منسوخ شد و ادیانی جدید که بیشتر اصول و داستانهایشان مشترک است زاده شدند تا پاسخگوی سوالات جدیدتر باشند.

پدیده های دیگری نیز به وجود آمدند که اصل را بر این گذاشتند که احاطه انسان بر کلیه نادانسته ها محال است (به دلیل نقص دائمی دانش بشری) و می توان بدون اتکا بر این ادیان نیز زندگی کرد، مواردی چون اگنوستیسم (ندانم گرایی) یا آتئیسم (بی خدایی).
چالش دائمی بین گروه دین داران و گروه بی دینان وجود دارد که هر کدام سعی می کنند طرف مقابل را متقاعد کنند.

تفاوت در اینجاست که گروه دوم سعی در اجبار پذیرش باورهایش توسط گروه اول را ندارد ولی گروه اول، عکس آن را انجام می دهد.
عده ای از این معتقدان به دین نیز، خارج از چارچوب امضا شده (یا نشده ولی پذیرفته شده)، برخی شروط آن را معلق و بعضی دیگر را می پذیرند و سعی می کنند در طول زمان و موازی با پیشرفت های اجتماعی، آن را تغییر داده و منطبق بر شرایط جدید کنند. موارد جدیدی که در نسخه اولیه، اثری از آن به چشم نمی خورد و قرائتی جدید محسوب می شود که مورد نقد بسیار از دو طرف (موافق و مخالف) قرار می  گیرد.

بحث انگیزترین قسمت مسئله اینجاست که اگر کسی از گروه دینداران (مختص مسلمانان) به گروه بی دینان بپیوندد، مرتد یا کافر محسوب می شود که اکثرا با قوانین شرعی سختی روبرو می شود.

درگذشته، کسانی که از گروه اول به گروه دوم می پیوستند، این تغییر باورها را به دلیل جبر اجتماع و گریز از عواقب آن، پنهان می کردند ولی در سال های اخیر با توجه به ارتقا قوانین حقوق بشری در بسیاری از کشورها (نه در کشورهای مسلمان) و آزادی انتخاب های شخصی در جوامع آزاد، این کار علنی تر و رسمی تر شده است و دیگر پنهان نمی شود.

نگارنده بر آن نیست که یکی از این پدیده ها را تایید و یا دیگری را رد کند ولی امیدوار است زمانی برسد که هر کسی، دیگری را بدون توجه به باور دینی یا غیر دینی بلکه از نظر روابط انسانی فی ما بین مورد پذیرش و سنجش قرار داده و خط قرمزها جای خود را به پاسخ به سوالات منطقی و معقول از هر دو طرف بدهند.
همچنین آرزو می کند تکفیرها، ارتدادها و انگ زدن ها جای خود را به گفتگوی سالم و احترام متقابل بدهد.

این امیدها و آرزوها کی فراگیر خواهد شد؟


پی نوشت: این نوشته بر آن نیست که به کسی توهین کرده یا کسی را مجبور به تبعیت کند.

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

عکدمی گوگوش و اسلام آفرینی شاد و ریتمیک





می گویند: طرق الی الله بعدد خلایقه
راه های رسیدن به خدا به تعداد آفریدگانش است.
در مورد ما ایرانیان مورد دیگری نیز صدق می کند:
طرق الاسلام بعدد ایرانیون!
اکثریت ایرانیان خود را مسلمان می دانند، ولی هر کسی با راه و روش و تفسیری خاص به نفع خود.
دوستی داشتم، در ماه رمضان روزه بود و سیگار می کشید! گفتم فلانی، چه جوریاست برادر؟ گفت: مرجع تقلیدم رو عوض کردم، ایشون می گن که می شه با دهن روزه سیگار کشید! احتمالا اگر مرجع تقلیدی پیدا می کرد که فتوا می داد می شود با دهان روزه غذا خورد، مقلد او می شد.
این داستان اکثریت متدینین ایرانی است، خودتان تعمیم بدهید.
نگران دغدغه من برای اسلام نباشید، دغدغه من بازی با شعور بینندگان است.

اشاراتی چند به نظریه پردازی جدید و ناشناخته:
این بانوی محترمه، مومنه متدینه، ارمیا از آلمان که همسری اهل کتاب (بخوانید مسیحی) دارند، به خودشان مربوط است که در عین داشتن لیسانس فلسفه، هنوز مقید به گوهر حجاب می باشند.در نظر داشته باشید که معمولا حجاب با فلسفه در تضاد است و هر آنچه که از فارغ التحصیلان فلسفه غیر حوزوی دیده ایم، شک کردن به مواردی بسیار بالاتر از حجاب بوده است
انکار نمی کنم که به داشتن مدرک فلسفه او نیز شک دارم، نه باورها و نه ادبیات او به کسی که لیسانس فلسفه دارد نمی خورد، امیدوارم در این زمینه اشتباه فکر کرده باشم.

احتمالا در آینده نزدیک به مدد این عالمه فاضله، شاهد عرضه رساله ای جدید از ایشان خواهیم بود که تفسیری کاملا مدرن، امروزی و ساختارشکن! از یک مسلمان محجبه فیلسوف ساکن اروپا خواهد داد که اسلامش را بنا به تمایل و علاقه های شخصی اش تفسیر می کند و آرزوهای دیرین خشکیده آنهایی که به جبر تفاسیر ماقبل ارمیا تاکنون تحمل کرده (یا تحمل شده اند)، زین پس با این رساله ، آفتابی نو در زندگیشان تابیده و گشایشی خواهد شد.

طبق قوانین جمهوری اسلامی، همسر یک زن ایرانی اگر غیر مسلمان خارجی هم که باشد، بایستی برای ازدواج با یک زن ایرانی، مسلمان شود تا ازدواج آنها رسمیت پیدا کند، این نیز تضادی دیگر در شخصیت ساختگی این هنرجوی ساخته و پرداخته کانال من و تو و محصولی جدید از عکدمی (آکادمی با تلفظ غلیظ و اریجینال!) موسیقی گوگوش است. این گونه رفتارها بسیار مورد پذیرش روشنفکران دینی (یک پارداوکس دو کلمه ای) ما نیز قرار می گیرد.

اگر نمی دانستید بدانید:
"آلمانی ها مسیحی هستندآنها شما را هر آنگونه که هستید می پذیرند و احترام می گذارند"  نه مثل مسلمانان که نه احترام می گذارند و نه می پذیرند.
ارمیا: "نمی دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد."، فکر می کند همه چیز اتفاقی بوده! ولی این سناریو از قبل نوشته شده است و بازیگرانش دانسته و ندانسته در آن بازی می کنند، ارمیا و بازی گردانان، انتهای فیلنامه را خوب می دانند!
ایشان معتقد است که "دین و شادی توام هستند"، در طول تاریخ اسلام نمونه های بسیاری از این شادی ها را دیده ایم و می بینیم! (این قسمت آنقدر ملموس است که نیاز به هیچ توضیحی ندارد.)
.
.
.
متاسفانه یا خوشبختانه، در اکثر موارد با دیدن چند دقیقه از یک فیلم، می توانم انتهای آن را حدس بزنم و قریب به اتفاق حدس هایم درست می باشند. لذا می توانم آخر این سریال! را هم با توجه به گزاره های زیر حدس بزنم:

1- به کرات تاکنون تکرار شده که امسال سال دختران است، دخترها بهترند، همه آن را تکرار می کنند.
هلن، یکی از لچه! (لهجه)دارترین دختران که بد خواندنش هم بدیهی است، مورد دست زدن اساتید و تشویق ها قرار می گیرد. در واقع هلن هیچ استعداد آوازی ندارد و نباید پذیرفته می شد، از طرف دیگر پسرها باید تا جایی که می شود مورد تمسخر و تحقیر قرار بگیرند و مکررا گفته می شود که اساتید راضی نیستند و انتظار استادان عکدمی برآورده نمی شود. 
2- از قسمت اول برنامه تاکنون حجاب ارمیا بیشتر و بیشتر شده است. همچنین هیچ انتقادی به اجراهای او نمی شود. اهمیتی هم ندارد که در کلاسهای رقص و ورزش شرکت نکرده و فقط نگاه می کند. آنچه هست، تشویق و ترغیب است و جز این نیست.
به دلیل وجود او و تفاسیرش، بینندگان جدید بسیاری به خیل بینندگان من و تو و سریال آکادمی اضافه شده اند و چه چیزی برای یک کانال تلوزیونی بهتر از این می تواند باشد؟
3- تنها کسی که می توانست در میان دختران رقیب ارمیا باشد، شهرزاد بود که علی رغم توانایی هایش ناعادلانه حذف شد تا ارمیا یکه تاز میدان باشد، بقیه فعلا درگیر یادگیری تلفظ واژگان زبان شیرین پارسی هستند.

استنتاج منطقی:
او نفر اول آکادمی خواهد شد.

صاحبان شبکه، بدینوسیله مشت محکمی بر دهان تلوزیون ضرغامی خواهند زد، چون برای اولین بار تماشای یک بانوی محجبه مومنه مدرن فیلسوف به فینال رسیده و اول شده، خلاف آن تبلیغات همیشگی صدا و سیما از شبکه های ماهواره ای است.
همچنین عده کثیری از بینندگان جدید که از قشر متدین و مذهبی هستند، تماشاگران این کانال خواهند بود و این هدف اصلی این فیلمنامه است.

و اینک سوال این است:
آیا کسب درآمد اساتید از این برنامه ارزش آن را دارد که معیارهای واقعی را فراموش کنند و اعتبار خود را ارزان بفروشند؟
آقای خلعتبری بر عکس سری قبل که اشاره کرد ما بیداریم، این بار بیدار نشده اند؟

پی نوشت:
در این زمینه بیش تر نخواهم نوشت؛ چون هیچ انگیزه ای برای دیدن بقیه قسمت های سریال ندارم، وقتی داستان آنقدر لوث شده که ...
هنوز تا این تاریخ، این خانم محترم، پاسخ سوال موبانه و محترمانه مرا در صفحه یوتیوب نداده است


آن سینه چاکان شریعت پناهی که به ناگه همگی دموکرات شده اند، بجای برچسب زدن و ادعای دموکراسی که تا دیروز از آن خبری نبود، یک مستند از ادعای متناقض این خانم از منابع اسلامی بیاورند که هم من می دانم و هم خودشان که نمی توانند.
آنقدر درگیر دفاع از این بانوی مومنه شده اند که موضوع اصلی که به سخره گرفتن شعور بینندگان توسط این کانال و سهولت پیش بینی نتایج این سریال از پیش نوشته شده، را فراموش کرده یا نادیده می گیرند
ارینب مشایخی نام اصلی اوست

۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

در نقد عکدمی!




مطلبم را با نقل قول از فرورتیش رضوانیه (طنز نویس) آغاز می کنم که می گوید:


"شرایط پذیرفته شدن در عکدمی موسیقی گوگوش:

1- داشتن لهجه دو رگه
2- ذوب شدن در عشق حضرت فائقه آتشین و اعتقاد به اصل ایشان
3- داشتن احساسات زیاد بطوری که همیشه گریه سرازیر شود
4- عدم داشتن صدای خوب و گوش نواز"


کانال تلوزیونی من و تو از بدو تاسیس به دلیل برنامه های اختصاصی متعدد و نیز استفاده از برنامه های و سریال های اریژینال و کار حرفه ای، فارغ از صاحبان کانال و اهداف زیر پوستی آن، بیننده بسیار داشته و دارد (حتی از آن دسته بینندگانی که برنامه ها را تماشا می کنند ولی به هر دلیل و عنوانی! تظاهر به تماشا نکردن می کنند - شخصا بسیاری از اینها را می شناسم) و از این نظر نسبت به کانال های دیگر ماهواره ای ایرانی برتری دارد.

یکی از این برنامه ها، آکادمی موسیقی گوگوش یا به قول خودشان عکدمی موزیک گوگوش است که علی رغم کاستی های فراوان که به آنها خواهم پرداخت، بیننده بسیار دارد.

در رابطه با سری جدید این برنامه که در حال پخش است، نقد های فراوانی شده است که به برخی از آنها می پردازم:

انتخاب اکثر هنرجویان از میان ایرانیان متولد خارج از ایران که حتی فارسی را کامل صحبت نمی کنند و فرق گولّه با قلّه را متوجه نیستند از معایب این سری است که بیشتر از آنکه زمان صرف آموزش آواز یا موسیقی شود، صرف آموزش زبان فارسی می شود!
در مقابل، ارزش لازم به کسانی که تسلط کافی و حتی کامل به زبان فارسی دارند، داده نمی شود.

حمایت آشکار از برخی هنرجویان که حتی استعداد کافی (در مقایسه با بسیاری دیگر که مطمئنا سواد آوازی یا موسیقیایی آنها بیشتر از بقیه بود و هست) ندارند، در انتخاب های روز اول و نیز در طی برنامه، از نقاط ضعف این سری از عکدمی است.به عنوان مثال می توان به رد کردن آنوشا نوبخت از شیراز و نیز حذف شهرزاد اشاره کرد.
همچنین می توان به انتخاب هلن که استعدادی در آواز ندارد اشاره نمود و اینکه با حذف شهرزاد و باقی ماندن هلن در ادامه برنامه انتقادات فراوانی نسبت به داوری ها و انتخاب ها شده است.
در سری قبل نیز ارتباط بابک سعیدی با یکی از هنرجویان که در ظاهر ابراز نمی شد ولی با انتشار ویدیوهایی که همکاری آنها را فاش کرد، باعث عدم اعتماد به داوری ها و انتخاب های برنامه شد.

نام این برنامه آکادمی موسیقی گوگوش است، این بدان معناست که هنرجویان در زمینه موسیقی و آواز آموزش می بینند.
تمایل برنامه سازان به اینکه این هنرجویان را به هر دلیلی به سوی گرایشاتی سیاسی (چه درست و چه نادرست) سوق دهند، از اهم اشتباهات آنهاست، سعی و تلاش برای ساختن یک کلیپ سیاسی با مفادی سنگین در این زمینه باعث شد که برخی از شرکت کنندگان نسبت به این کار اعتراض کنند و اعتراض آنها، با توجه به حق انتخابشان کاملا بجا بود مگر اینکه انتظار داشته باشیم بی چون و چرا و چشم بسته هر کاری که از آنها خواسته می شود را انجام دهند.
به هر دلیلی که کوچکترین آن، رفت و آمد به ایران است، این حق را داشتند که از انجام این خواسته خود داری کنند که کردند.
خوشبختانه نام برنامه "آکادمی سیاسی گوگوش" نیست، در غیر این صورت احتمالا از هنرجویان خواسته می شد با صدور بیانیه هایی، سیاست های رژیم حاکم را به صورت شدید اللحن محکوم کنند !

ارمیا

خبرسازترین چهره این دوره، ارمیاست، دختر محجبه ای که انتخاب شد.
از فعالیت های عمده هنرجویان، شرکت در کلاسهای رقص و اجرای برنامه در کلوب ها و ... است، کارهایی که او یا به کل انجام نمی دهد و یا بسیار کمتر از دیگران در آنها شرکت دارد.
در فیلم های به نمایش در آمده از کلاسهای رقص، او کناری ایستاده و نگاه می کند. در اجرای برنامه در کلوب کوکو، بجای رقص، وقتی تمایل به اجرای حرکات موزون دارد!، میکروفون را می رقصاند.
این حرکت ها، دیدن بانوان مسلمان ترک و مراکشی در کلوب های اروپا را در ذهن متبادر می کند که با حجاب اسلامی! می رقصند که قشر ایرانی مقیم اروپا و نیز خود اروپاییان، با لبی خندان و دیدگاهی متعجب این تضادها و پارادوکس ها را می بینند.
به حول و قوه الهی، این بانوی ایرانی ما را آرزو به دل نگذاشت و ما نیز از این نوع نگاه دیگران بی بهره نماندیم!
در طول برنامه هیچ نقدی به کارهای او نمی شود و هیچ ایرادی گرفته نمی شود و هرآنچه که هست، تایید و به به گویی است.
حتی وقتی در قسمت های آغازین برنامه، به دلیل سرماخوردگی! اجراهای خوبی ندارد، تاییدات و تشویقات همچنان ادامه دارد.
می توان از نگاهی دیگر نیز به این مورد نگریست: کانال من و تو بی علاقه نیست که از قشر متدین داخل ایران نیز بیننده فراوان جذب کند، چه بهانه ای بهتر از این وجود این بانو! همچنین، می تواند نقطه قوتی باشد در مقابل رسانه های داخلی که با استفاده از ایشان، نشان دهند که ما بر خلاف شما، از هر قشر اعتقادی در برنامه هایمان داریم.
بماند که بر اساس همان احکام فقهی که ایشان حجاب را بر آن اساس بر سر نهاده اند، نمی توان آواز خواند و ایشان می خواند!
نگارنده، دلیل این تضاد رو کاملا محترمانه و مودبانه در صفحه یوتیوب ایشان سوال کرد که تاکنون بی پاسخ مانده است.

مورد دیگر اینکه برنامه طوری ساخته شده که از خانم گوگوش یک اسطوره و یک ابرهنرمند نشان داده شود.
گویی که مانند او نه بوده و نه خواهد بود. اشک شوق ریختن و هیجان زده شدن از دیدار او، تصاویر رسانه های داخلی از دیدار امت شهید پرور با امام راحل را در ذهن زنده می کند.
من و تو، همان بتی را می سازد که رسانه های داخلی از خمینی و خامنه ای می سازند، البته در ورژنی مدرن تر و غربی تر.

شهرزاد، کسی که نباید حذف می شد.

شهرزاد، هم در زمینه آواز و هم در زمینه موسیقی و نواختن سازهای متعدد و نیز در تسلط لازم و کافی به زبان و ادبیات فارسی از دیگران چند پله بالاتر بود و هست.
او خود را در مقابل گوگوش کمتر از دیگران احساساتی نشان می داد، در برابر ساخت کلیپ سیاسی، صریح تر از دیگران عقیده اش را ابراز کرد یا حداقل اینکه اعتراض او نشان داده شد و از نمایش نظرات دیگران صرفنظر گردید و از ترانه هایی خواند که خوانندگان آن ترانه ها برتر از گوگوش بودند که اینها به مذاق برنامه سازان خوش نیامد.
ترجیح دادند کسانی را که بسیار ضعیف تر عمل می کنند را داشته باشند ولی عطای این توانایی ها را به لقای آن ببخشند.
حجم انتقادات نسبت به این حذف ناعادلانه در حدی بود که صفحه طرفداران فیس بوک شهرزاد، بدون اطلاع قبلی بسته شد.
بدین ترتیب نیازی به حذف شمار فراوانی از انتقادات نبود و صورت مسئله پاک شد.

پیش بینی من این است که ارمیا، فارغ از کم کاری ها و شرکت نکردن در بسیاری از فعالیت ها (به دلیل اعتقادش!) بی هیچ انتقادی جزو سه نفر اول عکدمی خواهد بود تا مخاطب بیشتری از قشر متدین جامعه  برای کانال من و تو جذب شود.

آنچه مهم است داوری عمومی بینندگان است که آشکارا می بینند چه کسانی واقعا استعداد دارند و چه کسانی به زور حمایت های ناعادلانه به فینال می رسند.
پی نوشت: ارینب مشایخی نام اصلی ارمیا است