۱۳۹۶ شهریور ۶, دوشنبه

ابراهیم یزدی را، یک باری که از نزدیک دیدم.


دهه هفتاد بود و انجمن اسلامی مهندسین در تهران جلسات هفتگی می گذاشت.
قبل ها در تبریز نشریات نهضت آزادی را از دکتر ... می گرفتم، زمانی بود که اینترنت نبود 
و تشریات با کپی تکثیر می شدند.

در جلسه ای که در طبقه قوقانی تالار نگاه در میرداماد تشکیل شده بود موضوع بحث اسلام و دموکراسی بود.
استادی که حرف می زد، چنان لحن خواب آوری داشت که اکثریت را جرتشان گرفته بود. 

پیرمردی در کنار من بود که او نیز مثل خود من خواب به خواب می شد و گاهیی بیدار و در حال گوش دادن.
سخنرانی آن شخص تمام شد و پرسش و پاسخ آغاز شد.


ابتدا یک دانشجوی حزب اللهی پر ریش که آن موقع هنوز مثل اکنون مد نشده بود و اکثرا حزب االلهی ها ریش داشتند پشت تریبون رفت و گفت: اگر دوموکراسی این است که در جلوی مدارس دخترانه سوئد زایشگاه سیار می آوردند برای دانش آموزان مجرد سوئدی،! پس ما این دموکراسی را نمی خواهیم برویم و مشکل آن ها را حل کنیم.


مجری برانامه پرسید کسی جوابی دارد؟پیرمرد کنار من دست بالا کرد و مجری گفت: آقی دکتر یزدی شما بفرمایئد.
دانستم که یزدی ایشان است.


به پشت تریبون رفت و با لحنی غیر رسمی و مشدی وار گفت: داداش از بونان و روم باستان تمربن های جنگاوری آنتها به استناد تاریخ برهنه بوده. آن زیاد مهم نیست، همین کشور همسایه افغانستان جنگ داخلی است، به جای رفتن و کمک به سوئد لطفا به افغانستان برو که مسلمان مسلمان را نکشد.


لحن، همان لحنی بود که یادم افتاد سر همین تکه کلام ها که به آذری قمی گفته بود این گاو همان گوساله ای که خود گاوش کرده اید کارش را به اطلاعات کشاند.


سالها بعد، ویدیوی بازجویی سران ارتش را دیدم که کاری که یزدی در آنجا می کرد، چیزی کمتز از حسین شریعتمداری کیهان نبود و همه شخصیت یزدی برای من فرو روخت، اینکه هر کسی در هر جایگاهی وقتی روی یک صندلی خاص! می نشیند، دیدگاه و رفتارش عوض می شود. 

چند سال اول انقلاب، خیلی انقلابی شد مانند همه انقلابیون از همه کشورها، بعد ها سعی کرد معتدل شود و اصلاح طلب و یک اپوزیسیون خوب شد.

برای من قابل تقدیر است ولی پاسخ سوالات بسیاری رو با رفتنش بی پاسخ گداشت.
در پاریس که یکی از مدیران و متجرمین آن جا بود، چه ها گذشت، په قول هایی داده شد یا اگر داده شد، خود اون چه نقشی در آنها داشته؟! چرا کسی که ادعای دموکراسی می کند، چرا از همان ابتدا جلو بعضی حرکت ها نایستاد؟
اگر هم ایستاد و کاری مثمر ثمر نشد، چرا نگفت؟


کاش روزی دست نوشته های خودش و دیگران این گره های مبهم تاریخی را روشن کنند.