۱۳۹۱ اسفند ۲۵, جمعه

فصل سردرگم کرگدن بهمن قبادی



فصل سردرگم ، فصل تجزیه طلبی، فصل سرد کرگدن
(نقد فیلم فصل کرگدن ساخته اخیر بهمن قبادی)

انتظاری که بیننده از فصل گردن، پیش از تماشای آن دارد این است که وقتی ارائه کننده آن مارتین اسکورسیزی بزرگ است، زمانی که مونیکا بلوچی جذاب و نامدار در آن بازی کرده است و بهروز وثوقی پس از سالها در فیلمی ظاهر می شود، یک فیلم منسجم، مغزدار و با ارزش های سینمایی والا ببیند. متاسفانه بعد ازآن همه هیاهوی تبلیغاتی، همه آرزوها نقش بر آب می شود و بینندگان شاهد فیلمی بی سر و ته، کم معنا و حتی فیلمی بر علیه تمامیت ارضی ایران بودند.

بهمن قبادی از این فرصت به بدترین شکل ممکن استفاده کرده و شاید بهتر است بگویم فصل کرگدن آشکارا از تفکرات تجزیه طلبانه کارگردان این اثر پرده برداری می کند.

بد نیست نگاهی یبندازیم بر چند مورد در این زمینه:

تاکید بیش از حد بهمن قبادی به کُرد بودن او و اینکه در مصاحبه با کامبیز حسینی ده ها بار این عبارت را تکرار می کند، حس مطلوبی را ارائه نمی کند. این تبعیض ها و محدودیت ها صرفا برای مردم خوب کردستان نبوده و سایر قومیت های ایرانی کم و بیش  (متاسفانه) از آن بهره مند بوده و هستند!!! ولی به بهانه محکوم کردن این رفتار، ارزش های مثبت دیگران و حتی هویت خود را زیر سوال نمی برند.
.
بهمن قبادی در مصاحبه مطبوعاتی اولین اکران فیلم می گوید که فیلم را بدون فیلم نامه و بصورت فی البداهه ساخته است.
این گفته نمی تواند واقعیت داشته باشد. مجسم کنید از مونیکا بلوچی و بهروز وثوقی بخواهند در فیلمی بازی کنند که هنوز هیچ فیلم نامه ای ندارد و آنها حاضر به پذیرش چنین ریسک بزرگی شوند، هرچند که بهمن قبادی کارگردان نام آشناییست.
.
ملاقات شرعی در زندان های ایران رایج بوده و شاید هنوز هم باشد. این گونه نبوده که زندانی را قبل از ملاقات و در سلول آماده کنند! تا به ملاقات شرعیش بپردازد. صحنه برهنه کردن زندانی در سلول، دور از واقعیت و تنها زاییده ذهن بهمن قبادی است.
(این بند به منظور تایید جمهوری اسلامی نمی باشد!)
احتمالا در فیلم بعدی او شاهد مراحل اپیلاسیون زندانی زن یا نصب کاندوم برای زندانی مرد نیز خواهیم بود.
کشیدن کیسه بر سر زندانیان در ملاقات شرعی خنده دار بوده و احتمالا قبادی آن را از نقاشی عشاق رنه ماگریت الهام گرفته است.

The Lovers - Rene Magritte
همچنین ملاقات شرعی در یک فضای عمومی انجام نمی گیرد که دیگران نیز شاهد آن باشند.
اشاره به مورد فوق نافی تجاوز در زندان های ایران نبوده و نیست ولی خالق فصل کرگدن این واقعیت را کاملا نا متعارف، غیر واقعی و لوث  به تصویر کشیده است
.
در جای جای فیلم، زمان ها پس و پیش شده و بیننده را سر در گم می کنند، هیچ نظمی در سیر حوادث وجود ندارد.
مثلا نویسنده در فیلم کتابی را قبل از انقلاب منتشر می کند (طبق روایت خود فیلم) و پس از انقلاب به اتهام انتشار آن بعد از انقلاب و علیه آن (باز به روایت خود فیلم) محکوم می شود که این سیر زمانی با هم در تناقض است.
.
یکی از صحنه های تامل برانگیز فیلم، صحنه خالکوبی است، زنی که خالکوبی می کند، پرده ها را می بندد و شمع روشن می کند. استفاده از نور کم سوی شمع برای انجام کاری دقیق که نیازمند نور بسیار است کاملا غیرواقعی و مبالغه آمیز است.
در تمام مدت خالکوبی چهره مرد پنهان است و زن آن را نمی بیند، این در صورتی می تواند واقعی باشد که سر مرد در بالش باشد که غیر واقعی است مگر آنکه مرد در تمام مدت نفس نکشد!
شعری که خالکوبی می شود - "تنها آنکه در مرز می زید، سرزمینی خواهد آفرید" بصورت عیان و آشکارا تمایل پان کردی بهمن قبادی کرد مرزنشین را برای جدا شدن از خاک ایران و تشکیل سرزمین مستقل کردستان نشان می دهد.
.
بهمن قبادی کرد ایرانی! (به تاکید موکد خودش) اگر بهمن قبادی شده است، مرهون ارائه فیلم های خود به نام ایران است. هر جایزه ای که گرفته به عنوان یک فیلمساز ایرانی بوده است مگر این که زین پس بخواهد فیلم هایش را به نام کردستان بسازد.
.
بهروزخان وثوقی که همواره خود را یک ایرانی معتقد به تمامیت ارضی ایران می داند، دانسته یا ندانسته بعد از سی و اندی سال، در فیلمی بازی کرده که از لحاظ داستانی هیچ سر و تهی ندارد. متاسفانه او ابزار دست یک کارگردان جدایی طلب شده و شاید تنها نکته مثبت فیلم، حضور بی کلام وی باشد و لاغیر.

بهمن قبادی فیلمساز، مخترع دوست دختر شرعی! این بار چیزی برای ارائه به تماشاچی ندارد چرا که بیننده با کمترین اطلاعات تاریخی و سیاسی معاصر متوجه اشتباهات فیلم می شود.
و در انتها بسنده میکنم به نقل قول بجای مهدی جامی که میگوید:
طبعا چنین فیلمی باید در تلوزیون پخش شود، جایش سینما نیست

.
.
.
پی نوشت:
نویسنده تاکید می کند که این نوشته هرگز جسارت و توهینی برای هموطنان کرد عزیز ایرانی نبوده و نیست
و صرفا به نقد گفته های افراطی بهمن قبادی می پردازد.
نویسنده متن، خود از ایرانیان آذری زبان بوده و تبعیض های موجود در مورد اقلیت های قومی و زبانی ایران را انکار نمی کند.
در عین حال خود را یک ایرانی می داند با دو زبان مادری آذری و فارسی که هر دو را به یک اندازه ارج می نهد.

و با سپاس فراوان از حسام ا. برای ویرایش متن 



۹ نظر:

  1. من هم از تماشاي فيلم سردرگم شدم. سردرگمي بين دو موضوع، اينكه فيلم را بهمن قبادي ساخته است با اينهمه هياهو و هنرپيشه هايي كه هر كدام از جايي گرد امده اند تا اين اثر را ماندگار كنند و فيلمي كه تماشا كردم.
    صحنه هايي كه ملموس نيست و بسيار اغراق ميكند. خاكستريست و ابري. نه اينكه اين 34 سال، سالهاي خاكستر نبوده باشد اما فيلم آنقدر سياه است كه حس ميكني در اين سالها خود مرده اي و خبر نداري.
    صحنه ملاقات شرعي نيز خيلي مصنوعي و اغراق اميز است...
    و در پايان چيزي دستگيرت نميشود جز يك جمله: تنها انكه در مرز مي زيد سرزميني خواهد افريد!!

    در يك كلام، فيلم فصل كرگدنها هياهوي بسيار براي هيچ است.

    پاسخحذف
  2. این فیلم را دیشب دیدم و قبل از نوشتن نقدی بر آن ترجیح دادم که تحقیق بیشتری راجع به شخصیت ها انجام داده و همچنین اجازه دهم فیلم در من خوب ته نشین شود و از روی احساسات کاذب حرفی نزده باشم.ابتدا باید بگویم آقای راد عزیز با بخش های بسیاری از نقد شما موافقم و در بعضی موارد چندان مطمئن نیستم.اینکه شعار پان کردیسم موجود در فیلم حداقل برای من چندان ملموس نبود چرا که فکر می کردم هرقومیت دیگری هم که شاعر داشت مسلما فوکوس بیشتر روی همان قومیت بود.فرضا اگر شاعر گیلک بود از آوازهای گیلکی استفاده می شد اما بعد از تحقیق بیشتر و لینک مصاحبه هایی که گذاشتید و ...متوجه شدم که این تعبیر شما کاملا صحیح بوده و تنها یک جمله که روی تن شاعر حک (تاتو) می شود موئد همین مطلب است."تنها آنكه در مرز می زيد سرزمينی خواهد آفريد!!!" اما نکته ی دیگری که برای من جالب بود و هست این است که از گذشته تا به امروز همه می دانیم که خود دولت ترکیه هم با کُردها مشکلات اساسی دارد و جالب این جاست که آیا آن ها چنین شعاری را درک نکرده اند که اجازه ی ساخت این فیلم را در کشورشان داده اند؟؟؟
    نکته ی مهم دیگر برای من تحقیق در اینترنت درباره ی شخصیت "صادق کمانگر" و اصولا هویت چنین فردی و آثارش بود که هر چه پیدا کردم همه مربوط به همین فیلم بود و برای من جالب است که چرا (جدا از داستان فیلم) هیچ گونه اطلاعات مفیدی از این شخصیت حداقل در فضای مجازی در دست نیست! و این برای من جای سئوال دارد.
    اما برسیم به فیلم: باید اعتراف کنم کافی ست که این فیلم را در شرایط حزن انگیز روحی نگاه کنید تا به طور کاذب جذب بعضی از صحنه ها و به ویژه نماهای زیبا و اشعار موجود در فیلم شوید.یعنی فیلمساز شاید به نوعی نسبت به شخصیت افسرده و ماتم زده ی ایرانیان داخل کشور و برخی از مهاجران اجباری آگاه بوده و به این وسیله به خوبی توانسته احساسات افراد را تحریک کند هر چند که این جریحه دار کردن احساسات نهایتا یک ساعت طول می کشد و پس از آن منطق به سراغ شما می آید و انبوهی از سئوالات پاسخ داده نشده!!!

    پاسخحذف
  3. به لحاظ فیلمبرداری و انتخاب زوایا و همچنین استفاده از بعضی سمبل ها و نمادها به نظرم فیلم قابل قبول بود اما از نظر منطق روایی ، پلات و کستینگ و پروراندن کاراکترها بسیار می لنگید.قبل از هر چیز می پردازم به داستان دستگیری شاعر ....بر اساس تصاویری که می بینیم به نظر نمی آید شاعر به هیچ عنوان سیاسی بوده باشد چرا که کتابش قبل از انقلاب چاپ شده بود که اگر مضمون سیاسی داشت قائدتا باید به نفع جمهوری اسلامی می شد ( اینجاست که زمان فیلم گنگ و نامعلوم است!) فرض را بر این می گذاریم که راننده ی مینا عامل دستگیری این فرد بوده برای رسیدن به مینا حال چه لزومی به دستگیری مینا بود؟؟؟ فیلمساز هیچ اطلاع دقیق و درستی از نوع فعالیت این دو به دست نمی دهد! راننده می توانست ساحل را به زندان انداخته و موجبات مرگش را فراهم سازد و مینا را به دست بیاورد دیگر لزومی به 10 سال زندان برای مینا نبود!

    نکته ی دیگری که برای من عجیب بود زمان تفهیم اتهام و استفاده از عبارت "براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی" بود که به عقیده ی من و تا آنجایی که سن من یاری می کند بعید می دانم اوایل انقلاب اصلا چنین عبارتی داشتیم.کلمه ی "نظام مقدس" قدمتی نهایتا 20 ساله داشته باشد و من فکر نمی کنم آن زمان از این عبارت استفاده می شد!!! باز هم تاکید می کنم در این مورد کسانی می توانند نظر بدهند که در آن دوره زندگی کرده و زندانی شده اند...صحنه ی ملاقات شرعی هم هیچ گونه منطق روایی ندارد و بیشتر در وهله ی اول جنبه ی بدن نمایی دارد ( که این اتفاق یک بار دیگر هم در صحنه ی استخر افتاد و اینکه اصولا آن زمان آیا استخری وجود داشت که کسی بتواند از شیشه اش دیگران را تماشا کند برای من مبهم است!) و در وهله ی بعدی بُعد اروتیک و سنسوالیتی.استفاده از آن ماسک (یا هر اسم دیگری) بسیار مسخره و دور از ذهن بود.اما فیلمسازان ما بعد از جلای وطن در اثر کمبودها و سانسورهایی که در دوران کاری شان در ایران با آن مواجه بودند به طور ناخودآگاه اسیر جنبه های سکسی و اروتیکی می شوند که بسیار دور از ذهن و حتی می توان گفت اضافی است.نظیر این اتفاق در فیلم فریاد مورچه های محسن مخملباف هم افتاد که آنجا هم تماشاگر می ماند که چه لزومی داشته تصویری برهنه از مهنور شادزی ارائه شود.آیا واقعا جنبه ی هنری دارد یا جنبه ی جذب تماشاگر!!! نکته ی دیگر اینکه بعد از بردن ساحل در ابتدای صحنه ی رمانس اکبر و مینا...مینا نه دست های این مرد و نه صدای او را تشخیص نمی دهد که این هم نکته ی قابل تاملی ست که شخصی حتی نتواند صدای زمزمه کردن همسرش را تشخیص دهد! در همین صحنه دو بار برای مینا سکس اتفاق می افتد و اصولا چه کسی می تواند تعیین کند که دوقلوها فرزند کدامیک از این ها هستند که ساحل به صراحت می گوید "نه"؟ مگر اینکه بخواهیم وارد جزییات شویم! اینکه ساحل سالها بعد تصویر راننده ی زنش را به یاد نمی آورد هم به نوعی عجیب و دور از ذهن است!

    پاسخحذف
  4. اما مسئله ی دیگری که باز هم برای من جالب بود این بود که اکبر پرده از رازش بر می دارد و می گوید که بچه ها مال او هستند!!! که معمولا کسی چنین کاری نمی کند و در صورت اثبات این قضیه طبق قوانین جمهوری اسلامی می توانست بچه ها را از او بگیرد با پرونده سازی هایی که در این موارد از سوی چنین افرادی سر می زند.

    بعد از آزادی از زندان فردی که تا این حد مصمم است همسرش را بیابد نقش یک انسان منفل و شبح گونه را بازی می کند و به جای گره گشایی های بیشتر و دقیق تر و حتی از نزدیک صحبت کردن به تعقیب و گریز کارآگاه گونه می پردازد که نتیجه اش جز قضاوت ها و برداشت های غلط نیست و سعی در رفع این ابهام ها نمی کند.طبیعی ترین حالت این است که یک بار هم که شده با همسرش هم کلام می شد.اگر همسرش زندگی قابل قبولی داشت و با کس دیگری خوشبخت بود شاید این رفتار قابل توجیه بود اما وقتی کسی می بیند که زندگی همسر سابقش سرشار از فضاحت و بدبختی است چرا حاضر نمی شود یک بار هم که شده با او هم کلام شود.تظاهر به سکوت این کاراکتر در بعضی صحنه ها واقعا حال به هم زن و خسته کننده است.

    انتخاب بازیگران بسیار هدفمند بوده در جهت جذب تماشاگر.این همه شخصیت معروف اما بسیار بی ربط ...هر کدام از یک نسل و از یک ملیت و با طرفداران خاص خودشان همه و همه حقه ی فیلمساز برای جذب مخاطب بوده.حضور آرش و نقش منفعل او اصلا معنایی جز این ندارد که بینندگان جوان را جذب فیلم کند یا فرضا حضور برن سات که مثلا دختری ایرانی است اما حتی یک کلمه هم فارسی حرف نمی زند با اینکه باید فهمیده باشد که ساحل ایرانی است! شاید توجیه فیلمساز ان باشد که ترجیح می داده به عنوان یک ایرانی تن فروش معرفی نشود.ولی همه می دانیم انسان ها در شرایط حساس و خطرناک و احساسی ناخودآگاه به زبان مادری تکلم می کنند.رفتار بی خردانه ی ساحل و عدم معرفی خودش در نهایت منجر به هم خوابگی با دختر یا دختر خوانده اش شد که این هیچ ربطی به رژیم ندارد و ناشی از بی خردی خودش است.انگیزه ی استفاده از مونیکا بلوچی که یک هنرپیشه ی سکسی ایتالیایی محسوب می شود کاملا بارز و مشخص است.بهروز وثوقی هم که مثل همیشه همان مرد تنها و زخم خورده و سرگردان خیابان هاست که همیشه به او ظلم شده.تکراری از همان تصویر قبل از انقلاب منتها این بار اندکی شاعرانه تر...انگار که قهرمانی بعد از سالها کرک و پرش ریخته باشد!!!

    پاسخحذف
  5. اما صحنه های عجیب تر دیگری هم در فیلم بود که هیچ توضیحی نداشت اینکه چطور اکبر را با خود همراه می کند مشخص نیست.ولی صحنه ی زیر گرفتن کرگدن و متعاقب آن کشتن اکبر به نظرم تلفیق مناسبی بود.ضمنا منبع امرار معاش ساحل که می دانیم پولی هم از مسافران ویژه اش نمی گرفت مسخره بود البته زندگی در آن خرابه که با زندان تفاوتی نداشت.جایی در فیلم می بینیم که اکبر با برگرداندن لاک پشت به پشت و تا برگشتنش تمرین نفس گیری می کند و احتمالا صحنه ی آخر نشان از نجات او دارد که باز هم دور از ذهن است چون زیر آب در ماشین اصلا باز نمی شود.مگر اینکه بگوییم صحنه ی آخر روح او بوده که مشغول سیگار کشیدن بود که این حداقل با عقل من بیشتر جور در می آید.اینکه مینا اصولا چرا تن به آن همه زجر برای پس گرفتن پاسپورت می دهد باز هم بی معناست آن هم در کشوری که تخصص جعل پاسپورت و دادن پناهندگی سیاسی و رد کردن افراد از مرزها را دارد! اصلا چه نیازی به پاسپورت ایرانی برای کسی است که زندانی سیاسی بوده و هزاران هزار سئوال بی جواب دیگر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    فقط و فقط شاعرانه ها و نماهای بعضا بسیار زیبای فیلم را دوست داشتم و باید بگویم حداقل از دید یک ایرانی این فیلم آن قدرها بزرگ نیست و نقطه ی قوتی در کارنامه ی قبادی محسوب نمی شود.چنان که من شنیدم در دنیا هم چندان مورد تایید منتقدین نبوده.........به هر حال گاهی به من ثابت می شود که فیلمسازهای ما در داخل کشور و با انواع و اقسام محدودیت ها انگار حرفه ای تر و خلاقانه تر عمل می کنند تا در آنسوی آب ها با آزادی بیشتر.

    بحث به درازا کشید آقای راد عزیز ...بسی شرمنده از این روده درازی.....:)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اگر! اسمش روده درازی بود، بسیار پخته و بجا و پر مفهوم بود، گرجه من اسمش را روده درازی نمی گذارم
      برخی نکات مشترک بود و برخی دیگر مواردی بود که من توجه نکرده بودم و البته بجا و منطقی.
      از وقت و نقدتان سپاسگزارم
      بسیار استفاده کردم

      حذف
  6. عنکبوتی به جثه یک عنکبوت :)))))))) :D

    پاسخحذف